وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

وانیا کوچولوی خونه ی ما

این شب ها...

از اون جایی که وانیا خانم دیگه شیر نمی خورن شب ها  قبل از خواب با مامان جونشون عالمی دارن اول مامان لامپ ها رو خاموش میکنه و با وانیا دراز میکشن ،بعد مامان میگه بسم الله الرحمن ،و وانیا میگه رحیم ،قل هوالله احد (وانیا میگه عدد ) ،الله صمد (اَسَ) ،لم (نم) یَلد (اَدَم) ولم (اَنم) .....     ینی من هرچی میگم وانیا یه چیز دیگه تکرار میکنه که آخرش باز اینجوری میشه   و این مقدمه ای میشه برای شروع عشقولانه بین وانیا  و  من وانیا شروع میکنه به بوس کردن و ناز کردن من و منم اونجاس که مادرانم به اوج میرسه و خستگیه کل روز از تنم بیرون می...
27 آبان 1392

یه خاطره جالب

چند شب پیش برای شام یه غذای حاضری درست کرده بودم ، میز و چیدم و مجید و صدا زدم تا بیاد شام بخوریم، مجید اومد تا میز و دید گفت کو نون!منم هیچی نگفتم و نون ها رو از داخل مایکروویو در آوردم یهو  وانیا که از دور ما رو نگاه میکرد گفت : "اَنا مون" (یعنی:ایناها نون) هیچی دیگه ما هم بوس بارونش کردیم و بجای شام خوردیمش   ...
15 آبان 1392
1